معنی غلامحسین لطفی

حل جدول

غلامحسین لطفی

از بازیگران سریال ما فرشته نیستیم

از بازیگران فیلم معراجی‌ها

لغت نامه دهخدا

لطفی

لطفی. [ل ُ] (اِخ) محمد.رجوع به محمد لطفی جمعه شود. (معجم المطبوعات ج 2).

لطفی. [ل ُ] (اِخ) نوائی. او را دیوانی است به ترکی.

لطفی. [ل ُ] (اِخ) نام شاعری سبزواری. این بیت او راست:
عشق باید به کمال ارنه زلیخا ز چه رو
پنجه در پنجه کند جذبه ٔ یعقوبی را.
(قاموس الاعلام ترکی).

لطفی. [ل ُ] (اِخ) شاعری اصفهانی است و این بیت او راست:
بکش خنجر که جان بهر تو ای نازک میان دارم
تو خنجر در میان داری و من جان در میان دارم.
(قاموس الاعلام ترکی).

لطفی. [ل ُ] (اِخ) شاعر طهرانی. پدر و جد وی به صرافی شهرت داشته اند. این بیت او راست:
آه کز دیدن او گریه برآوردمرا
آخر این گریه بلائی به سر آورد مرا.
(قاموس الاعلام ترکی).

لطفی. [ل ُ] (اِخ) نام شاعری از مردم کشمیر و برهمنی مذهب. این بیت او راست:
یقینم شد که از درددل زارم خبر دارد
که هر دم بهر من تدبیر آزاری دگر دارد.
(قاموس الاعلام ترکی).

لطفی. [ل ُ] (اِخ) شاعری از مردم نیشابور و همین یک شعر از او یادگار است:
چه لازم است تو بدنام قتل ما باشی
ستاره ای و سپهری و روزگاری هست.
(آتشکده ٔ آذر ص 131) (قاموس الاعلام ترکی).

لطفی. [ل ُ] (اِخ) از شعرا و ظرفای نیک مشهد و به داشتن معانی لطیف و ظریف مشهور باشد. این بیت او راست:
شد چو مهمان من آن شمع شب افروز امشب
کاش تا صبح قیامت نشود روز امشب.
(مجالس النفائس ص 71) (قاموس الاعلام ترکی).

لطفی. [ل ُ] (اِخ) شاعری است و این شعر او راست:
ز سوز سینه فریاد از دل ناشاد برخیزد
بلی در خانه آتش چون فتد فریاد برخیزد
به آن زلف و رخ و بالا به هر جا بگذری آنجا
همه سنبل دمد، گل بشکفد شمشاد برخیزد.
(قاموس الاعلام ترکی).

لطفی. [ل ُ] (اِخ) (مولانا...) از تاشکند بود، حسن تمام داشت و بر جوانی دیگر عاشق بود و موی سر برگذاشت، این مطلع را در آن محل گفته:
ساخت بی لیلی وشی ژولیده مو گردون مرا
یک سر مو فرق نتوان کرد از مجنون مرا.
(مجالس النفائس ص 164).

لطفی. [ل ُ] (اِخ) نام شاعری از مردم تبریز. پدر وی عرفی به کمانگری مشهور بوده است. وی به سیاحت هندوستان رفت و از جهانگیری شاه نواخت یافت و موزون الملک عنوان گرفت. این بیت او راست:
ز روزگار بود تلخکامی همه کس
ز تلخکامی من روزگار تلخ شده ست.
(قاموس الاعلام ترکی).

لطفی. [ل ُ] (اِخ) شیرازی. از مجردان زمان و از سیاحان اوان خود بوده و سیاحت ممالک ایران و هندوستان کرده و در هندوستان وفات یافته. این رباعی از اوست:
شد عارف و عامی همه را عار از من
بدنامی بت پرست و دیندار از من
بیقدری سبحه ننگ زنار از من
هفتادودو ملتند بیزار از من.
(ریاض العارفین ص 231).

لطفی. [ل ُ] (اِخ) (مولانا...) رونی. از مردم ماوراءالنهر و معاصر و مصاحب جامی شاعر معروف و وی ملک الکلام زمان خود بوده، در ترکی بی نظیر و دیوان ترکی او مشهور و دلپذیر است و بسیار مطلعهای متعذرالجواب دارد. از آن جمله این است:
نازک لوک ایچره بیلی خایوق تار گیسوئی
او ز حدینی بیلیب بیلی دین التوروم قوئی.
و این مطلع نیز از اوست:
صید آیتی دلبریم منی آشفته ساج دین
صالدی کمند بوینومه ایکی قولاج دین.
و مولانا ده هزار بیت خوب در مثنوی گفته ولیکن چون به بیاض نبرده شهرت نگرفته و به فارسی نیز قصیده ها دارد و در این زبان نیز استاد است و نودونه سال عمر او بوده و در آخر عمر قصیده ای آفتاب ردیف گفته هیچکس ازاقران او تتبع آن نتوانسته و آن مطلع این است:
ای ز زلف شب مثالت سایه پرور آفتاب
شام زلفت را بجای ماه در بر آفتاب.
و در وقت مرگ وصیت کرد که مولانا عبدالرحمن جامی این مطلع او را در دیوان خود ثبت کند و آن را غزل سازد:
گر کار دل عاشق با کافر چین افتد
به زآنکه به بدخویی بیرحم چنین افتد.
و مولانا جامی به وصیت او عمل کرده و این را غزل ساخته و در دیوان ثبت فرموده و مولانا لطفی در ایام جوانی تحصیل علوم ظاهریه تمام کرده و بعد از تکمیل به خدمت مولانا شهاب الدین خیابانی آمد و به تحصیل علوم باطنی و تصوف مشغول گشت و این طریق را تکمیل فرمود و بالجمله مولانا شخصی جامع علم ظاهر و باطن بوده و میر علیشیر گوید که جهت من فاتحه ای خواند که سبب تمام فتوحات و فیوضات آخرت نیز گردد و مولانا در شهر هرات مدفون است نزدیک مسکن خود در ده کنار. (مجالس النفائس چ حکمت ص 49 و 223) (قاموس الاعلام ترکی) (حبیب السیر ج 2 ص 241).

معادل ابجد

غلامحسین لطفی

1328

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری